سلطنتي سياسي‌تر از گذشته اليزابت دوم براي مدت هفتاد سال نمادي از ثبات و سنت در بريتانيا بود، آن‌هم در شرايطي كه هرروز و با سرعتي شگفت‌انگيز همه ‌چيز در جهان و در پادشاهي او در حال تغيير بود. «عصر اليزابتي» اولين‌بار در 24 مارس 1603 با مرگ ملكه اليزابت اول در 69 سالگي پايان يافت. از سلطنت 45 ساله اليزابت اول به عنوان «عصر طلايي» ياد مي‌كنند. او از مجموعه حوادثي جان سالم به در برد كه هيچ‌كس تصور آن را نمي‌كرد. اليزابت اول از ميان بحران‌هايي خطرناك نظير اعدام مادرش، حسادت‌هاي خواهر ناتني‌اش، توطئه‌هاي دختر عمويش و تضاد قدرت‌هاي بزرگ كاتوليك در اروپا راه خود را باز كرد و سلطنت بريتانيا را در اوج قدرت به جانشينش واگذار كرد. با مرگ اليزابت دوم، «عصر اليزابتي» كه پس از مرگ شاه جرج ششم در 1952 براي بار ديگر آغاز شده بود، براي دومين بار پايان يافت. هفتاد سال سلطنت اليزابت دوم هرچند چندان «طلايي» به نظر نمي‌رسد، اما يك «عصر» و دوران به خصوص بود كه مجموعه‌اي از اتفاقات مهم تاريخ جهان و بحران‌هايي بزرگ آن را تشكيل مي‌دادند. او بريتانياي پيروز در جنگ جهاني دوم را از بحران‌هاي اجتماعي دهه 60 ميلادي، جنگ سرد و مجموعه‌اي گسترده از بحران‌هاي داخلي و خارجي به سوي هزاره جديد هدايت كرد. قرن بيست‌ويكم براي او در حالي ادامه يافت كه با برگزاري رفراندوم استقلال اسكاتلند ممكن بود اتحاد 300 ساله بريتانيا فرو بپاشد، مسير و آينده اروپا و بريتانيا با همه‌پرسي برگزيت از هم جدا شد و جهان جديد با يك بيماري همه‌گير روبه‌رو شد كه ميليون‌ها نفر را به كام مرگ كشاند. در حالي كه جهان روز به روز تغيير مي‌كرد و هيچ‌چيز ثابت نبود، اليزابت دوم نمادي از ثبات، سنت و جهان گذشته به شمار مي‌رفت. بريتانيايي‌هاي بسيار كمي هستند كه مي‌توانند بريتانيا بدون اليزابت را به ياد بياورند. تنها 150 هزار نفر در اين كشور بيشتر از 95 سال سن دارند. او در 21 آوريل 1926 به دنيا آمد، در ماه‌هاي پاياني جنگ جهاني دوم به اندازه‌اي بزرگ شده بود كه به عنوان راننده و تعميركار در ارتش انگليس آموزش ببيند و از 1952 سلطنت خود را آغاز كرد. اليزابت دوم هيچ‌گاه به مدرسه نرفته بود. او از همان دوران كودكي توسط مقام‌هاي ارشد و آموزگاران قلعه ويندزور و سپس كاخ باكينگهام تعليم ديد و با آموزش‌هايي كه بيشتر قرن هجدهمي به نظر مي‌آمد تا قرن بيستمي براي رسيدن به تاج و تخت بريتانيا آماده شد. او اسب‌سواري، نواختن موسيقي، نقاشي كردن و زبان‌هاي لاتين و فرانسه را آموخت و به گفته معلمانش در رياضيات چندان خوب نبود. درموت مورا يكي از معلمان او در كتاب «كار ملكه» مي‌نويسد: «زماني كه مشخص شد اليزابت هيچ نشانه‌اي از پيشرفت در حل ساده‌ترين مسائل رياضي ندارد، اين موضوع به هيچ‌وجه دوشس يورك (مادر اليزابت) را نگران نكرد.» نقطه عطف زندگي اليزابت دوم سال 1936 موسوم به «سال سه پادشاه» بود. در ابتداي اين سال، شاه جرج پنجم درگذشت و جاي خود را به ادوارد هشتم داد كه اليزابت او را به عنوان «دايي ادوارد» مي‌شناخت. ادوارد هشتم تنها چند ماه پس از سلطنت خود، با خواستگاري از واليس سيمپسون امريكايي كه از شوهر نخست خود طلاق گرفته بود و به دنبال طلاق از همسر دوم خود بود، باعث بحراني قانوني شد. مقام‌هاي ارشد دولت در بريتانيا و از جمله نخست‌وزير وقت با اين ازدواج مخالف بودند. او براي جلوگيري از بحران‌هاي سياسي و همچنين ازدواج كردن با خانم سيمپسون از سلطنت كناره‌گيري كرد و برادر كوچك‌ترش شاه جرج ششم به جاي او به تخت نشست. همين مساله موجب شد اليزابت دوم پس از مرگ پدرش كه پسري نداشت به عنوان جانشين شاه جرج ششم، ملكه بريتانيا شود. هنگامي كه او در روز ششم فوريه سال ۱۹۵۲ به همراه شاهزاده فيليپ در كنيا به سر مي‌برد، پدرش در ۵۶ سالگي بر اثر ابتلا به سرطان ريه و ديگر مشكلات جسماني درگذشت. به اين ترتيب شاهزاده اليزابت سفرش را نيمه‌تمام گذاشت و به عنوان ملكه بريتانيا به لندن بازگشت. مراسم تشييع پيكر پادشاه فقيد و پدر ملكه ۹ روز بعد برگزار شد. اليزابت دوم به همراه شاهزاده فيليپ در كاخ باكينگهام مستقر شدند و مراسم تاج‌گذاري او در روز دوم ژوئن سال ۱۹۵۳ برگزار شد. اليزابت دوم در سال‌هاي ابتدايي سلطنتش علاوه بر همراهي و مشورت شاهزاده فيليپ مي‌توانست روي توصيه‌هاي مادرش، ملكه اليزابت مادر نيز حساب كند. ملكه بريتانيا طي دهه‌ها سلطنت صدها سفر رسمي به كشورهاي مختلف انجام داد. او در سال ۱۹۵۳ و پس از مراسم تاج‌گذاري سفري دوره‌اي به ۱۳ كشور را به مدت هفت ماه آغاز كرد. اليزابت دوم در جريان اين سفر به اولين پادشاه بريتانيا تبديل شد كه در طول دوره سلطنتش به استراليا و نيوزيلند سفر مي‌كند. او نه تنها نفر اول حكومت بريتانيا محسوب مي‌شد بلكه ملكه چند كشور ديگر از جمله كانادا، استراليا و نيوزيلند نيز بود. ملكه بريتانيا در بهار سال ۱۹۵۹ (۱۳۳۸ شمسي) ميزبان محمدرضا پهلوي در لندن بود. او نزديك به دو سال بعد در ماه مارس سال ۱۹۶۱ (اسفند ۱۳۳۹) به دعوت محمدرضا پهلوي به تهران سفر كرد. اليزابت دوم در سال ۱۹۵۷ به امريكا سفر كرد و در جريان اين سفر از طرف كشورهاي مشترك‌المنافع در مجمع عمومي سازمان ملل متحد سخنراني كرد. حضور ملكه بريتانيا در مجمع عمومي سازمان ملل براي ايراد سخنراني بار ديگر در سال ۲۰۱۰ تكرار شد. اليزابت دوم همچنين دوبار در سال‌هاي ۱۹۷۶ و ۲۰۱۲ رقابت‌هاي المپيك مونترال و لندن را افتتاح كرد. اليزابت دوم، ملكه بريتانيا روز پنجشنبه در ۹۶سالگي درگذشت. كاخ باكينگهام اعلام كرد كه اليزابت دوم بعدازظهر پنجشنبه هشتم سپتامبر «در آرامش» در قلعه بلمورال در اسكاتلند چشم از جهان فروبست. ليز تراس، نخست‌وزير بريتانيا به دنبال اعلام خبر درگذشت ملكه اليزابت با چارلز سوم، شاه بريتانيا و خانواده سلطنتي ابراز همدردي كرد. او سخنانش را با «خدا شاه حفظ كند» به پايان برد. تلويزيون «بي‌بي‌سي» در بريتانيا دقايقي پس از اعلام خبر درگذشت اليزابت دوم سرود ملي اين كشور را پخش كرد. با وجود بارندگي مداوم در شهر لندن، هزاران نفر عصر پنجشنبه براي اداي احترام به ملكه اليزابت دوم مقابل كاخ باكينگهام جمع شدند. 70 سال سلطنت، 15 نخست‌وزير در طول سلطنت هفت دهه‌اي اليزابت دوم، او با نخست‌وزيران زيادي كار كرد. اولين نخست‌وزير او وينستون چرچيل، متولد 1874 بود، مردي كه پس از مرگ جرج ششم جايي گفته بود: «او فقط يك بچه است.» اما پس از گذشت مدتي خيلي كوتاه از آغاز همكاري اين دو نفر، چرچيل گفت: «هيچ‌كس مناسب‌تر از او براي اين نقش نيست.» اليزابت از نخست‌وزير اول او به نيكي ياد مي‌كرد و تاكيد داشت كه هيچ نخست‌وزيري براي او مانند نخست‌وزير اول نخواهد بود. نخست‌وزير دوم، آنتوني ادن نام داشت. اولين ديدار او با ملكه تحت‌تاثير حواشي مربوط به ازدواج مارگارت، خواهر كوچك‌تر ملكه بود كه مي‌خواست با يك افسر نيروي دريايي كه پيش‌تر از همسرش طلاق گرفته بود، ازدواج كند. ادن در بحران سال 1956 موسوم به بحران كانال سوئز بريتانيا را رهبري مي‌كرد. گزارش‌هاي خبري متعددي وجود دارد كه مي‌گويد ملكه در آن زمان اميد بسيار زيادي براي به تحقق پيوستن ادعاي بريتانيا بر كانال سوئز داشت. افتضاحي كه در سال ۱۹۵۶ بر سر كانال سوئز پيش آمد، افول نفوذ بريتانيا را تسريع كرد. بحران سوئز باعث شد آنتوني ادن، نخست‌وزير وقت، استعفا كند و استعفاي نخست‌وزير، ملكه را با بحراني سياسي روبه‌رو كرد. سومين نخست‌وزير هارولد مك ميلان بود كه به گواه گزارش‌هاي خبري آن زمان در ابتدا روابط خوبي ميان او و اليزابت دوم وجود نداشت اما با گذشت زمان ملكه به مك ميلان و مشورت‌هايش اعتماد كرد. چهارمين نخست‌وزير دوره سلطنت اليزابت دوم، الك داگلاس هوم نام داشت. پنجمين نخست‌وزير به نام هارولد ويلسون يكي از سخت‌ترين دوره‌هاي سلطنت اليزابت دوم را رقم زد. او اولين نخست‌وزير ملكه از حزب كارگر بود و تمايلات سوسياليستي داشت. بن پيملوت، تاريخ‌نگار بريتانيايي درباره او مي‌نويسد: «ويلسون به‌طور غيرمنتظره‌اي از موضع برابر با ملكه سخن مي‌گفت. او را هم رديف خود مي‌دانست و گاهي چنان او را خطاب مي‌كرد كه ممكن بود ديگران تصور كنند اليزابت دوم عضوي از كابينه اوست.» نفر ششم، ادوارد هيت كسي بود كه بريتانيا را به اتحاديه اروپا پيوند داد. تاريخ‌نگاران سلطنتي مي‌گويند ملكه با او «چندان راحت نبوده» اما هيت برخلاف ويلسون با ملكه بسيار با احترام رفتار مي‌كرد. جيمز كلگين، هفتمين نخست‌وزير بريتانيا در دوره سلطنت اليزابت دوم، از ملكه به عنوان يك گوش شنوا ياد مي‌كرد؛ كسي كه مي‌توان با او درباره طيف گسترده‌اي از موضوعات صحبت كرد. كمي بعد مارگارت تاچر به عنوان اولين زن به نخست‌وزيري بريتانيا رسيد. بعضا گفته مي‌شد كه روابط ميان خانم رييس دولت و ملكه چندان خوب نيست. نقل شده كه رفتار و منش جدلي خانم تاچر در نظر او «تعجب‌آور» بوده است. يكي از زمينه‌هاي بحث‌برانگيز، مخالفت نخست‌وزير با وضع مجازات و تحريم عليه حكومت آپارتايد (تبعيض نژادي) آفريقاي جنوبي بود. جان ميجر، نهمين نخست‌وزير اليزابت دوم و اولين نخست‌وزيري كه از نظر سن و سال از ملكه جوان‌تر بود در اوج بحران‌هاي خانوادگي خاندان سلطنت به قدرت رسيد. او در پارلمان طلاق پرنس چارلز و پرنسس دايانا را اعلام كرد و قوانين مالياتي جديدي را به تصويب رساند كه ملكه را نيز به پرداخت ماليات ملزم مي‌كرد. دهمين نخست‌وزير توني بلر بود. او روابط گرمي با ملكه نداشت، اختلافات بسياري باهم داشتند و بلر خود را نماد مدرن‌گرايي توصيف مي‌كرد. گوردون براون يازدهمين نخست‌وزير ملكه مي‌گويد روابط آنها كاري و صريح بود. دوازدهمين نخست‌وزير يعني ديويد كامرون يك بار پشت سر ملكه صحبت كرده بود، در حالي كه فراموش كرده بود ميكروفنش را خاموش كند. ترزا مي ‌نخست‌وزير سيزدهمين نخست‌وزير ملكه و دومين نخست‌وزير زن او از اليزابت دوم به عنوان كسي كه «دانش خوبي از مسائل روز دارد» ياد كرده بود. بوريس جانسون نخست‌وزير چهاردهم، روابط گرمي با ملكه نداشت و در دوران برگزاري مراسم ختم شوهر ملكه پرنس فيليپ بود كه رسوايي پارتي گيت را رقم زد. پانزدهمين نخست‌وزير يعني ليز تراس، پس از دريافت حكم خود از ملكه فرصت چنداني براي ارتباط با او نداشت و ملكه 96 ساله چند روز بعد درگذشت. ملكه و كودتاي 28 مرداد كشفيات در مورد يادداشت‌هاي ديپلماتيك سال ۱۹۵۳ اين سوال را ايجاد مي‌كند كه آيا ملكه انگليس تاكنون مي‌دانسته كه نقش ناخواسته‌اي در وقايع ايران دارد؟ تاريخ ايراني ۱۹ خرداد ۹۹ به نقل از ان‌بي‌سي نوشت: «اسناد جديد مي‌گويند كه يك پيام از ملكه اليزابت به شاه در كودتاي سازمان سيا در سال ۱۹۵۳ در ايران نقش داشته است. مورخاني كه اين پيام ملكه اليزابت را كشف كرده‌اند، معتقدند كه سوءتفسير آن به شاه كمك كرده تا در يك لحظه حساس از كشور فرار نكند. پيام ملكه اليزابت كاملا به ‌موقع بود و قصد داشت به پادشاه جوان ايراني كه با بحران مواجه بود، اطمينان خاطر بدهد. اما خيلي زود مشخص شد كه چنين پيامي از لندن نيامده است. آن پيام در واقع يك يادداشت ديپلماتيك درهم و آشفته بوده كه منبعش هم اشتباه بوده اما امريكايي‌ها حتي پس از درك اشتباه خود و اينكه سوءبرداشت كرده‌اند از اين يادداشت براي اهداف خود استفاده كردند. سند اصلي مربوط به فوريه سال ۱۹۵۳ است، يعني پنج ماه قبل از اينكه جاسوسان انگليس و ايالات متحده به سرنگوني دولت پارلماني به رهبري نخست‌وزير محمد مصدق كمك كنند. در آن زمان، شاه ايران ثبات نداشت و در انبوه مشكلات غوطه‌ور بود. او به فكر فرار از ايران بود. اين انديشه شاه، نقشه مشترك امريكا و انگليس را قبل از اينكه شروع شود، با شكست روبه‌رو مي‌كرد. در تاريخ ۲۷ فوريه، وزير امور خارجه امريكا، جان فاستر دالس، يك پيام فوق سري را از سفارت امريكا در لندن دريافت كرد كه حاوي پيام آنتوني ادن، وزير خارجه انگليس بود كه مي‌گفت: دفتر امور خارجه، ظهر امروز ما را از دريافت پيام ادن از ملكه اليزابت آگاه كرد. در اين پيام درباره آخرين وضعيت شاه ابراز نگراني شديد شده و ملكه شديدا اميدوار است كه ما مي‌توانيم شرايطي را مهيا كنيم كه شاه را از فرار از كشور دلسرد كنيم. ظاهرا اين پيام خارق‌العاده به نظر مي‌رسد؛ چرا كه ملكه اليزابت تلاش دارد كه پادشاه ديگري كه دوستش هم هست، ثابت‌قدم باقي بماند. روري كورماك، استاد روابط بين‌الملل در دانشگاه ناتينگهام، يكي از دو محققي است كه اسناد را كشف كرده‌اند. او گفت: واشنگتن به پيام بريتانيا به عنوان برگ برنده‌اي به منظور متقاعدكردن شاه براي ماندن در كشور نگاه مي‌كرد. بنا بر اين مستند، لوي هندرسون، سفير امريكا در تهران فورا درخواست ملاقات با شاه جهت تحويل پيام از انگليس را داد. يكي از دستياران كاخ به سفير گفت كه شاه نمي‌تواند حضوري با او ملاقات كند زيرا منتظر نخست‌وزير مصدق است تا براي خداحافظي با وي پيشش بيايد. هندرسون كه در مورد امنيت تماس تلفني نگراني داشت، سعي كرد پيام خود را از طريق فردي كه در كاخ سفيد صاحب مقام بود و با لحني محتاطانه به شاه منتقل كند. ريچارد آلدريچ، استاد سياست و مطالعات بين‌الملل در دانشگاه وارويك، محقق ديگري كه اسناد را كشف كرده، گفت: اگرچه راهي براي دانستن اينكه برداشت شاه از اين پيام چه بوده، وجود ندارد اما نتيجه اين بود كه شاه به سرعت برنامه‌هاي خود را براي پرواز از تهران كنار گذاشت. آلدريچ گفت: ارزيابي من اين است كه اگر شاه فرار مي‌كرد، احتمال اينكه اين كودتا اتفاق بيفتد، بسيار كمتر بود. اما در لندن، سفارت امريكا خيلي زود متوجه شد پيامي كه از طرف مقامات بريتانيا منتقل شده بود، به‌راحتي مي‌تواند اشتباه برداشت شود. طبق تلگراف دوم كه در اين مستند بازگو شده است، سفارتخانه در لندن با ارجاع به تلگراف قبلي خود مي‌گويد كه آن تلگراف ارسال‌شده، به كشتي‌اي به نام «ملكه اليزابت» اشاره شده بود و نه به خود او. نكته مهم اينكه آنتوني ادن، وزير خارجه انگليس، اين پيام را در حالي كه سوار بر كشتي «آرام‌اس» ملكه اليزابت براي شركت در جلسات در كانادا، بود، ارسال كرده بود. در واقع از ملكه هيچ پيامي براي شاه وجود نداشت و هيچ ديپلماسي سلطنتي فوق سري در جريان نبود. اين فقط يك اشتباه بزرگ ناشي از يك تلگرافي بود كه به طرز گيج‌كننده‌اي نوشته شده بود. كودتاي سرنگوني مصدق در آگوست همان سال آغاز شد. در ۱۹ آگوست، شاه مصدق را از نخست‌وزيري بركنار و يك دولت نظامي را متصدي امور كرد. در سال ۲۰۱۳ سيا به‌طور علني براي اولين‌بار به دست داشتن خود در كودتاي ۱۹۵۳ اذعان كرد. ديدار با سيزده رييس‌جمهور ايالات متحده ملكه اليزابت دوم از زماني كه بر تخت سلطنت نشسته است با 13 رييس‌جمهور ايالات متحده امريكا ديدار كرده است. اولين ديدار ملكه اليزابت با يكي از روساي جمهور امريكا در 25 سالگي و زماني كه هنوز به مقام ملكه نرسيده بود، برمي‌گردد. پرنسس اليزابت در آن زمان به نمايندگي از پدرش، پادشاه جرج ششم سفري دو روزه به واشنگتن داشت. هري ترومن، سي‌وسومين رييس‌جمهور امريكا، بعدها سفر پرنسس اليزابت را بسيار مورد تحسين قرار داد. چهار سال پس از تاج‌گذاري، ملكه اليزابت براي اولين ديدار رسمي به امريكا سفر كرد و با آيزونهاور، سي‌و‌چهارمين رييس‌جمهور امريكا ديدار داشت. اين ديدار در زمان جنگ سرد صورت گرفت. دو سال پس از آن ملكه انگليس در دژ بالمورال در اسكاتلند ميزبان آيزونهاور بود. جان اف كندي، سي‌وپنجمين رييس‌جمهور امريكا، چند ماه پس از آغاز رياست‌جمهوري خود به لندن سفر كرد و مورد استقبال نيم ميليون نفر از مردم اين كشور قرار گرفت. ملكه اليزابت در كاخ باكينگهام ميزبان كندي و همسرش بود و بعدها كندي براي ملكه نوشت كه هميشه خاطره آن شب لذت‌بخش را گرامي مي‌دارد. اولين ديدار ملكه اليزابت با ريچارد نيكسون، سي‌و‌هفتمين رييس‌جمهور امريكا در سال 1957 بود. در آن زمان نيكسون معاون آيزونهاور بود. اما اولين ديدار آنها در زمان رياست‌جمهوري نيكسون به ديدار غيررسمي او از انگليس در سال 1969 مربوط مي‌شود. ملكه انگليس در كاخ باكينگهام ميزبان نيكسون بود و دو طرف عكس‌هاي امضا شده از خود را رد و بدل كردند. اندكي پس از دويستمين سالگرد اعلام استقلال امريكا از انگليس، ملكه اليزابت به منظور تجليل از روابط مداوم ميان دو كشور با جرالد فورد، سي‌وهشتمين رييس‌جمهور امريكا، در واشنگتن ديدار داشت. فورد در آن زمان به ملكه انگليس وعده داد كه امريكا هيچ‌گاه ميراث انگليس را فراموش نمي‌كند. ملكه اليزابت در سال 1977 در كاخ باكينگهام ميزبان جيمي كارتر، سي‌ونهمين رييس‌جمهور امريكا و ديگر سران اين كشور بود كه براي شركت در نشست‌ ناتو در اروپا حضور داشتند. رونالد ريگان، چهلمين رييس‌جمهور امريكا، اولين رييس‌جمهور اين كشور بود كه در سفر سال 1982 خود به انگليس يك شب را در قلعه وينزِر گذراند. ريگان دو بار ديگر نيز با ملكه اليزابت در انگليس ديدار داشت. اليزابت دوم نيز يك‌بار در سال 1983 به امريكا سفر كرد. ريگان بعدها در خاطرات خود از اولين سفر خود به انگليس به عنوان سفري افسانه‌اي ياد كرد. اولين ديدار ميان بوش پدر، چهل‌ويكمين رييس‌جمهور امريكا و ملكه انگليس در سال 1989 در لندن صورت گرفت. در آن زمان ملكه، بوش را براي گردش در كاخ باكينگهام همراهي كرد. دو سال بعد و در زمان رياست‌جمهوري او، ملكه اليزابت سفري به واشنگتن داشت و اين دو مجددا با يكديگر ديدار كردند. بيل كلينتون، چهل‌ودومين رييس‌جمهور امريكا، بارها در دوران رياست‌جمهوري خود و به منظور پيگيري روند صلح ايرلند شمالي به انگليس سفر كرد. او اولين‌بار با ملكه در يك مهماني به افتخار پنجاهمين سالگرد پياده‌سازي نرماندي در جنگ جهاني دوم در شهر پورتسموث ديدار داشت. بوش پسر، چهل‌وسومين رييس‌جمهور امريكا، اولين‌بار در ضيافت ناهاري در كاخ باكينگهام با ملكه انگليس ديدار كرد. ديدار ملكه با بوش، همانند ديدار او با ترامپ، يكي از بحث‌برانگيزترين ديدارهاي او با يكي از روساي‌جمهور امريكا بود. بوش در آن زمان براي جنگ عراق مورد انتقادات بسياري قرار داشت. باراك اوباما، چهل‌وچهارمين رييس‌جمهور امريكا، به همراه همسرش در سال 2011 با ملكه اليزابت ديدار داشتند. در آن ديدار ملكه مجموعه‌اي از نامه‌هاي رد و بدل شده ميان پادشاه قبلي انگليس و روساي جمهور امريكا را به اوباما هديه داد. ترامپ در جولاي 2018 و بايدن نيز در ابتداي سال 2021 با ملكه ديدار كردند. ميراثي كه به آن اشاره نمي‌شود ميراثي كه به آن اشاره نمي‌شود ملكه بريتانيا در طول سلطنت خود چالش‌هاي بين‌المللي زيادي را تجربه كرد و در برخي از آنها نقش داشت. به نوشته بي‌بي‌سي، «ملكه طبق قانون اساسي حق دارد از تصميمات دولت و مسائل مهم مملكت مطلع شود، دولت را راهنمايي كند و به آن هشدار بدهد.» در برخي مسائل بين‌المللي نظير مقابله با آپارتايد در آفريقاي جنوبي اين اتفاق رخ مي‌داد اما بسياري از فجايع نيز وجود دارد كه در آن نشانه‌اي از مخالفت ملكه، اعمال نفوذ او براي جلوگيري از فاجعه يا مسائلي از اين قبيل وجود ندارد و در برخي از آنان نيز حمايت مستقيم ملكه وجود داشت. يكي از آنها بحران سوئز است. جمال عبدالناصر بعد از به قدرت رسيدن در مصر، نظام سلطنتي را برچيده و كانال سوئز را ملي اعلام كرد. سال ۱۹۵۶ انگليس با مجوز اليزابت دوم در كنار رژيم اسراييل و فرانسه وارد جنگ با مصر شد. در نتيجه اين جنگ خونين كانال سوئز به مدت چند ماه بسته شد و دو هزار سرباز مصري در اين جنگ كشته شدند. يكي ديگر از بحران‌ها، مساله فالكلند است. در سال ۱۹۸۲ انگليس و آرژانتين بر سر مالكيت جزاير فالكلند واقع در جنوب اقيانوس اطلس وارد جنگ شدند. در اين جنگ كه در زمان نخست‌وزيري «مارگارت تاچر» در انگليس رخ داد در نهايت پس از كشته شدن صدها تن از نيروهاي دو طرف، اين جزاير از آرژانتين پس گرفته شدند. از كشتار در كنيا، جنگ اول خليج فارس، جنگ افغانستان، جنگ عراق و بحران سوريه به عنوان نمونه‌هايي ديگر ياد مي‌كنند. بريتانيا در جدايي بحرين از ايران نيز نقش داشت: سال ۱۹۷۱ بود كه رژيم آل خليفه با حمايت مستقيم انگليس از ايران جدا شد. انگليس ابتدا اعلام كرد نيروهاي خود را از اين سرزمين خارج مي‌كند اما اندكي بعد بحث «استقلال» بحرين مطرح شد و دولت ايران نتوانست در برابر اين اقدام كاري پيش ببرد و در نهايت به پس گرفتن جزاير سه‌گانه رضايت داد. چارلز، پسر ارشد ملكه اليزابت دوم، بلافاصله بعد از مرگ مادرش با عنوان چارلز سوم بر كرسي پادشاهي بريتانيا تكيه زد. همان‌گونه كه مادر او با ۷۰ سال سلطنت، طولاني مدت‌ترين دوران سلطنت را در تاريخ بريتانيا تجربه كرده ‌بود، او نيز كه وقتي مادرش تاج‌گذاري كرد ۳ساله بود، طولاني‌ترين مدت ولايتعهدي را در تاريخ بريتانيا تجربه كرده است. چارلز نخستين پادشاه تاريخ بريتانياست كه به جاي آموزش در كاخ توسط معلم سرخانه، در مدارس عادي تحصيل كرد و نخستين وليعهد بريتانيا بود كه بعد از پايان تحصيلات متوسطه به جاي پيوستن به ارتش، مستقيما به دانشگاه رفت و در دانشگاه در رشته تاريخ تحصيل كرد. هر چند پادشاهي چارلز، روز پنجشنبه اعلام شد، اما انتظار مي‌رود كه مراسم تاج‌گذاري او چند ماه ديگر برگزار شود. دوران ولايتعهدي چارلز خالي از جنجال نبود. نگارش نامه‌هايي توسط او به وزراي دولت توني بلر، او را به «شاهزاده مداخله‌گر» مشهور كرد، ازدواجش با دايانا اسپنسر، رابطه خارج از ازدواج با همسر بعدي و كنوني‌اش كاميلا پاركر بوولز و جدايي‌اش از دايانا و مرگ او، بزرگ‌ترين جنجال‌هاي مربوط به خانواده سلطنتي بريتانيا در دهه ۱۹۹۰ بود. حتي نام رسمي سلطنتي وليعهد هم در طول ساليان مورد مناقشه بود، چراكه نام پادشاهاني كه با نام چارلز در بريتانيا سلطنت كرده‌ بودند يا مدعي سلطنت بودند، چندان سابقه درخشاني نداشتند. پادشاه سياسي بسياري تصور مي‌كنند كه پادشاهي چارلز سوم، بر خلاف مادرش، بيشتر آغشته به سياست باشد. چارلز در طول ساليان دراز ولايتعهدي، با دنياي سياست آشنا شده است. او بر خلاف مادرش كه در ۲۵ سالگي و بعد از گردش جانشيني از خانواده ادوارد هشتم به خانواده جورج ششم بعد از ۱۵ سال به قدرت رسيد، همواره به عنوان جانشين سلطنت بزرگ شده و ۷۰ سال فرصت داشته است تا براي روزگار سلطنتش برنامه بريزد. زندگي چارلز در طول دهه‌هاي گذشته چندان از سياست و مسائل اجتماعي دور نبوده است و اين‌گونه تصور مي‌شود كه دوران پادشاهي او نيز بيشتر از مادرش با سياست و سوگيري سياسي آميخته ‌باشد. يكي از مشهورترين جنجال‌هاي دوران وليعهدي چارلز به زماني برمي‌گردد كه نامه‌هاي او به وزراي دولت توني بلر در رسانه‌هاي بريتانيا افشا شد. او بين سال‌هاي ۲۰۰۴ و ۲۰۰۵، ۲۷ نامه به وزراي دولت در مورد مسائل مختلف از جمله محيط زيست و تغييرات آب و هوايي، كشاورزي، محصولات تراريخته، محروميت‌هاي اجتماعي، طراحي شهري، معماري و ساخت و ساز ارسال كرده‌ بود. اين نامه‌ها كه به «نامه‌هاي عنكبوت سياه» مشهور شدند و به دليل دست‌خط او اين لقب را گرفته ‌بودند، بعدها به حكم دادگاه منتشر شدند. او در طول ساليان ولايتعهدي نسبت به مسائل مختلفي اظهارنظر و موضع‌گيري كرده است، از جمله ساخت و ساز و معماري شهري، محيط زيست و ايجاد شبكه‌اي از نهادهاي خيريه اقدام‌هاي مهم او بوده‌اند. البته خود چارلز اين ارزيابي را قبول ندارد كه پادشاهي او سياسي خواهد بود و پيش از اين گفته است كه پس از رسيدن به قدرت، از سياست دوري خواهد كرد. وقتي كه بي‌بي‌سي به مناسبت هفتادمين سالگرد تولد چارلز از او پرسيد كه آيا قصد دارد بعد از رسيدن به پادشاهي به دخالت در امور سياسي ادامه دهد، پاسخ داد كه «آنقدرها هم احمق نيستم.» او به نمايشنامه‌هاي هنري پنجم، هنري چهارم قسمت اول و هنري چهارم قسمت دوم شكسپير استناد كرده‌ بود كه پادشاهاني كه تازه تاج‌گذاري مي‌كنند «بايد آن‌گونه كه انتظار مي‌رود حكومت كنند.» سلطنت متفاوت روزنامه هوادار سلطنت تلگراف در اين مورد مي‌نويسد: «هيچ كسي كه چارلز را از نزديك بشناسد، انتظار ندارد كه او مانند مادرش ملكه اليزابت دوم سلطنت كند.» اين روزنامه به نقل از يكي از مقام‌هاي پيشين دربار مي‌نويسد: «آزادي زيادي وجود دارد كه يك پادشاه به شيوه خودش رفتار كند. اينكه ممكن است ما تصور كنيم كه فقط يك راه براي سلطنت وجود دارد به اين دليل است كه عمده دوران زندگي‌مان فقط يك پادشاه ديده‌ايم و به ياد نمي‌آوريم ديگر پادشاهان چگونه سلطنت مي‌كردند.» تلگراف مي‌نويسد: «پادشاه جديد، برخلاف مادر يا پدربزرگش، با اين دانش بزرگ شده كه سرنوشتش روزي نشستن روي تخت سلطنت است و تمام دوران زندگي‌اش را فرصت داشت كه در مورد اينكه چگونه سلطنت خواهد كرد، فكر كند.» حوزه‌هايي كه ممكن است از سوي چارلز سوم تغييراتي در آن رخ دهد از سوي تلگراف اين‌گونه ارزيابي مي‌شود: «آيا او دربار را كوچك‌تر مي‌كند و بسياري از بازيگران حاشيه‌اي را كه مسووليت‌هاي رسمي دارند، كنار مي‌زند؟ در مورد چندين كاخ عظيم كه به او ارث رسيده است چه مي‌كند از بالمورال گرفته تا سندرنگهام و حتي اقامتگاه رسمي‌اش كاخ باكينگهام؟ بر سر خيريه‌هاي بزرگي كه مديريت مي‌كند چه خواهد آمد؟ و با كشورهاي مشترك‌المنافع چه خواهد كرد؟» تلگراف با اشاره به اينكه ملكه همواره فاصله‌اي نسبي با رعايايش راحفظ مي‌كرد كه به نوعي به‌رمزآلود بودن و اعتلاي مقامش كمك مي‌كرد، به نقل از يكي از نزديكان چارلز مي‌نويسد: «او در دوران افول تفاوت‌ها زندگي كرده است. او بسيار نسبت به ملكه بازتر عمل كرده است، چراكه از نسلي مي‌آيد كه بسيار بازتر بوده‌اند. ما انسانيت و شوخ‌طبعي او را مانند هميشه، بيشتر خواهيم ديد.» اين روزنامه مي‌نويسد كه هر چند ممكن است پادشاه جديد مقداري از ميزان دخالتش در امور عمومي بكاهد، اما قرار نيست كه مبارزه‌اش را در حوزه‌هايي كه براي دهه‌ها به آنها اهتمام داشته، مانند محيط زيست و ساخت و سازهاي عمومي ترك كند. پني جونور، زندگينامه‌نويس چارلز كه براي دهه‌ها در مورد او نوشته است، مي‌گويد: «تصور من اين است كه او به صورت علني دخالت نمي‌كند، اما به صورت مشروع با نخست‌وزيرانش كاملا سوگيرانه‌تر و صاحب‌نظرانه‌تر از مادرش گفت‌وگو خواهد كرد. نبايد انتظار داشت كه وقتي نخست‌وزير نزد او مي‌آيد و مي‌خواهد در مورد تغييرات آب و هوايي يا كشاورزي سخن بگويد، او فقط جواب دهد آيا يك فنجان چاي ديگر ميل داريد؟ اما تصور نمي‌كنم كه بار ديگر به نوشتن نامه‌هاي عنكبوت سياه ادامه دهد.» جورج هفتم يا چارلز سوم؟ در مورد نام چارلز به عنوان پادشاه گمانه‌زني‌هايي وجود داشت، چراكه صاحبان نام چارلز در پادشاهي بريتانيا چندان سابقه خوبي نداشتند. چارلز اول كه اعتقادي به مشروطه نداشت، در جنگ‌هاي داخلي قرن ۱۷ بريتانيا شكست خورد و سر از بدنش جدا شد. چارلز دوم، فرزند او هم به‌‌رغم محبوبيتش در دوران سلطنت، فردي بي‌بند و بار بود كه به عياشي مشهور بود. در تاريخ بريتانيا چارلز سوم ديگري هم وجود دارد كه از خاندان استوارت و از جمله مدعيان تاج و تخت و بازگردادن مذهب كاتوليك به بريتانيا بود و تلاش ناكام درازمدتي براي تصرف كرسي سلطنت در اين كشور كرد. به همين دليل تا پيش از اين پيشنهاد شده‌ بود كه نام سلطنتي چارلز، به افتخار پدربزرگ مادري‌اش جورج هفتم باشد، اما نهايتا بعد از مرگ ملكه اليزابت دوم، اعلام شد كه او با نام چارلز سوم سلطنت خواهد كرد. ازدواج، جدايي و مرگ دايانا بزرگ‌ترين جنجال و رسوايي‌هاي دوران زندگي چارلز، ازدواج او با دايانا اسپنسر بود. چارلز سال ۱۹۸۱ با دايانا ازدواج كرد و سال‌هاي ۱۹۸۲ و ۱۹۸۴ دو پسرشان هري و ويليام به دنيا آمدند. اختلاف سن ۱۳ ساله اين دو به علاوه روحيه آزاديخواه دايانا كه به تشريفات سختگيرانه خانواده سلطنتي جور در نمي‌آمد به تدريج به يك عامل اختلاف بين اين زوج بدل شد. بر اساس روايت‌هاي معتبر دايانا و چارلز هر دو روابط خارج از ازدواج‌شان را از سال ۱۹۸۶ و دو سال بعد از تولد فرزند دوم‌شان آغاز كردند. چارلز روابطش با كاميلا پاركر بوولز، همسر بعدي‌اش كه دو سال از او بزرگ‌تر بود، در همين دوران از سر گرفت. گفته مي‌شود كه دايانا نيز در اين دوران روابط خارج از ازدواج داشته است. نهايتا سال ۱۹۹۲ بعد از ۱۱ سال زندگي سراسر جنجال، دايانا و چارلز، رسما زندگي جدا از هم را آغاز كردند و ۴ سال بعد رسما طلاق آنها نهايي شد. يك‌سال بعد از طلاق، دايانا در يك تصادف پس از فرار از دست عكاس‌هاي رسانه‌ها در پاريس جان خود را از دست داد. گروهي از رسانه‌ها و پدر دودي فايد، دوست پسر وقت دايانا كه در تصادف در كنار او كشته ‌شد، دولت بريتانيا را به دست داشتن در اين تصادف متهم كرده‌اند. چارلز نهايتا سال ۲۰۰۵ با كاميلا پاركر بوولز ازدواج كرد. همسر دوم چارلز دو سال از او بزرگ‌تر است و دو فرزند از همسر پيشينش دارد كه سال ۱۹۹۵ همزمان با جدايي چارلز و دايانا، از او جدا شد. چارلز و ايران وليعهد پيشين و پادشاه كنوني بريتانيا، تنها عضو خانواده سلطنتي بريتانياست كه در طول ۴ دهه بعد از انقلاب اسلامي به ايران سفر كرده است. سال ۱۳۸۲ در پي وقوع زلزله بم، شاهزاده چارلز به عنوان رييس صليب سرخ بريتانيا به ايران سفر كرد. چارلز پيش از سفر به بم براي بازديد از مناطق زلزله‌زده در تهران با سيد محمد خاتمي، رييس‌جمهور وقت اسلامي ايران ديدار كرد. وليعهد پيشين بريتانيا به تازگي نيز بار ديگر براي سفر به ايران ابراز علاقه كرده ‌بود. سال ۱۳۹۸، چارلز در گفت‌وگو با روزنامه نشريه بريتانيايي ساندي تايمز گفته ‌بود كه دوست دارد يك سفر رسمي به ايران انجام دهد. او در اين مصاحبه گفت: «من مي‌دانم كه ايران براي سده‌ها بخش مهمي از جهان بوده و مشاركت زيادي در دانش بشري، فرهنگ، شعر و هنر داشته است. يعني اينكه آدم‌هاي واقعا فوق‌العاده‌اي هستند.»